۱۳۸۷ شهریور ۱۶, شنبه

اون شب كه خواستم وبلاگم رو چك كنم و ديدم كه فيلتر شده، كلي حالم گرفته شد. مي دونم تو ايران فيلتر شدن يه اتفاق عاديه، از بس كه ظرفيت حكمت پائينه. و طبيعتا نبايد حالم گرفته مي شد. اما خوب شد!
يه فضايي بود كه سه سال توش مي نوشتم. با خيلي ها اونجا دوست شده بودم. خيلي از خوانندگان وبلاگم رو ديده بودم كه حالا بهترين دوستانم بودند. و بعد يه دفعه ببيني اين فضاي حداقلي هم از تو گرفته شده.
ما اينجا تو ايران به خيلي چيزها عادت مي كنيم ، حتي شايد بعدش برامون كم كم اسباب خنده هم بشه. از بس كه برامون روزمره مي شن و ديگه ظرفيت حرص خوردنمون پر مي شه. به خيلي چيزها مثل همين فيلترينگ هاي مداوم. اما خوب! واقعيتش اينه كه اينها نه خوبه و نه عادت كردني. اما ما عادت مي كنيم چون گاهي عادت هم يه شيوه ي مبارزه است لابد!
مثلا ما عادت كرديم كه سايت نازنينمان فيلتر بشه و بعد ما با يه آدرس جديد بيايم و دوباره و دوباره و دوباره.
اما كاش فيلترچي هاي محترم همون موقعي كه بين كارهاشون مي خوان يه ليوان چايي بخورن و براي چند لحظه اي پاشون رو بندازن رو پاشون يه ثانيه فقط يه ثانيه با خودشون فكر كنن كه چيه اين دور باطل احمقانه رو ايجاد كردن.
شايد خودشون خندشون بگيره شايد هم گريه شون.
چه مي دونم والا! شايد هم با ايماني قوي تر هي بيشتر فيلتر كنن!

پي نوشت 1: از امير رشيدي و سياوش خدايي نازنين كه كلي كمك كردن يه دنيا ممنون.

پي نوشت 2: هنوز به اين فضاي قهوه اي اين پشت عادت نكردم ! تازه بلاگفا هم راحت تر از
اينجاست.

پي نوشت 3: اين وبلاگ هنوز نياز به اصلاح داره. فونتهاش بزرگه.