۱۳۸۸ شهریور ۵, پنجشنبه

چادری بود و ساق داشت و صورتش رو بند هم ننداخته بود.
ایذر داشت. بغض کردم.
همه گفتن محاله این ایذر داشته باشه، به قیافه اش نمی یاد! می خواستم سر هشون هوار بزنم:" خفه شید لطفن! ایدز دوره و نزدیک، رو پیشونی کسی نوشته نشده."
خفه نشدند، گفتن فاسده لابد...! بوی فساد حرفشون حالم رو به هم زد.
نمی دونم خودش فهمیده؟