اینقدر خودم و روابطی که شکل می گیره رو چهارچوب بندی می کنم، اینقدر سخت و خطی رفتار می کنم که امکان برقراری هر رابطه ی احساسی با آدمهایی که انگیزه ی اولیه از بودن با اونها چیز دیگه ای بوده را از خودم و دیگران می گیرم.
خودت را بنويس. تن تو بايد شنيده شود. فقط به اين صورت است كه منابع لايزال ناخودآگاه فوران خواهد كرد. ذهنيت مونث جهان شمول وجود ندارد. تخيل زن نامتناهي و زيبا ست. زن نويسنده ي حقيقتن آزاد شده هنگامي كه پابه عرصه ي وجود بگذارد، چنين خواهد نوشت: " من... سرشارم، اميال من اميال تازه اي آفريدند، تن من آوازهاي ناشنيده را مي داند. بارها و بارها...احساس كرده ام چنان سرشار از سيلان نورم كه مي توانم بشكفم- شكفتن به صورتهايي بسيار زيباتر از آنچه در قاب ها جاي مي گيرد و با خوشبختي عفني سدا مي شود."
|