۱۳۸۷ دی ۱۸, چهارشنبه

اين روزها دائم دارم به يه چيز خيلي خيلي خوب شيرين فكر مي كنم. يه احساس خيلي خوش آيند كه مال اين روزهاست و بعد از مدتها باز من را برد به روزهاي نوجواني. همان روزها كه ساعتهايم را به رويا پردازي مي گذراندم و خسته نمي شدم. خلاق شده بودم و تنها!
همان وقت ها كه هميشه يك جا لم داده بودم يا خوابيده بودم و به نظر همه ي خانواده بي اندازه كسل مي آمدم و دپرس! اما در واقع غرق لذتي وصف ناشدني بودم. لذت روياپردازي!
اين روزها باز با تنم آشتي كرده ام و با هم حرف مي زنم و با هم مي خنديم. متحد شده ايم. فقط من و تنم!
اين روزها روزهايي خوبي بايد باشد. كشدار، مات، نرم، كند، شيرين و بيهوده! اين بيهوده گذشتنشان چقدر برايم خواستني است!
اين روزها كه همه جا پر از رنگ سياه است، از رنگ خيابانها گرفته تا همه شبكه هاي خبري و دنياي بي درو پيكري كه بخشي از آن را گزارش مي كنند تا دنياي ميل، كار و خلاصه همه جا و همه جا ، درون من را رنگي ملايم و شيرين و خواستني پوشانده. شايد صورتي خيلي نرم و كمرنگ!
اين روزها همه چيزهاي بدي كه خودشان را به زور تحميل مي كنند به راحتي مي توانم فراموش كنم و غرق روياهايي شوم كه وسط اين رنگ كم رنگ درونم ناگهان نور تند مي تابانند و زندگي و عشق!
اين روزها حتي نمي خواهم كسي را ببينم. مي خواهم خودم باشم و خودم. هيچ كس جز يه نفر كه منشا روياهايم است.
اين روزها خوشحالم انگار يك خوشحالي كسل و بيكار!

پي نوشت 1: بي خيال هر چي بي اخلاقي است شدم. ديگر كلمه ي "بي اخلاقي" هم رو سفيد شد.

پي نوشت 2: اين روياهايم اخيرم هم دنيايي مي طلبد بي هيچ آشنايي. آنجايي كه بشود نوشت بي هيچ دغدغه ي قضاوت و شايد رنجش بيهوده ي كسي آن سر دنيا!

پي نوشت 3: هر وقت كمي از اين دنياي كمرنگ درون فاصله مي گيرم همه چيز دوباره سياه مي شود و زشت و پر از خشم.

پي نوشت 4: مضحك تر از اين امكان ندارد، خودشان آدمهاي بي دفاع را مي كشند بعد سه ساعت آتش بس مي دهند براي پاك سازي تا جا براي اجساد جديد باز شود. آنوقت هم در نهايت مي شوند غم خوار حقوق بشر!

پي نوشت 4: آدرس جديد سايت نوزده بار فيلتر شده ي كمپين يك ميليون امضا:
www.campaignforequality.info