دنيا خيلي كوچيكه. اين رو اون روز كه تو اون دفتر بهم ريخته و كوچيك خيابون پرواز نشسته بودم و با يه آدم غريبه كه فقط يك ساعت بود مي شناختمش تند تند حرف مي زدم، حرف كه نه واگويه مي كردم، فهميدم.
همون موقع بود كه جفتمون با هم فهميديم دنيا خيلي كوچيكه.
اشتراک در:
Comment Feed (RSS)
|