۱۳۸۷ مهر ۲۵, پنجشنبه

من ديوانه ي آدمهاي يگانه ام. آدمهاي خاص، منحصر به فرد. اونهايي كه روتين نيستند، فله اي نيستند. هر جايي يه ردي از خودشون مي زارن. هر رفتار و گفتارشون واسه خودشون باشه. آدمهايي كه هر لحظه يه چيز جديد واسه تو داشته باشن، يا نه حتي اگه نداشته باشن همون قديمي ها هم اينقدر خواستني و جذابه كه خسته ات نمي كنن.
از اين آدمها سراغ ندارين؟

پي نوشت: از پارك زنان تا هفت تير پياده اومديم. اول بيتا و روژان كوچولو هم بودن. اما بعد من ماندم و خواهر! چه حس خوبيه يكي بعد حرف زدن بهت بگه خيلي سبك شده و خوشحاله! و چقدر بهتره كه خودت هم اين حس را داشته باشي دقيقا!