اين مي تونست يه نوشته ي شادي بخش باشه. اما اشك رو آورد به چشمم. كاش فرزاد ازاد بود و اين رو مي نوشت، كاش آزاد بود و دست به دست هم براي برابري تلاش مي كرديم.
خودت را بنويس. تن تو بايد شنيده شود. فقط به اين صورت است كه منابع لايزال ناخودآگاه فوران خواهد كرد. ذهنيت مونث جهان شمول وجود ندارد. تخيل زن نامتناهي و زيبا ست. زن نويسنده ي حقيقتن آزاد شده هنگامي كه پابه عرصه ي وجود بگذارد، چنين خواهد نوشت: " من... سرشارم، اميال من اميال تازه اي آفريدند، تن من آوازهاي ناشنيده را مي داند. بارها و بارها...احساس كرده ام چنان سرشار از سيلان نورم كه مي توانم بشكفم- شكفتن به صورتهايي بسيار زيباتر از آنچه در قاب ها جاي مي گيرد و با خوشبختي عفني سدا مي شود."
|