۱۳۸۸ مهر ۹, پنجشنبه

چهار سال از زندگی ام را سخت گذراندم. الان نمی خواهم بنویسم درباره ی اینکه چرا و  چگونه سخت بود، به حد کافی درباره اش پر گویی کرده ام . 
مهم اتفاقی است که بعدتر ها افتاد. آن ماجراها و  همه رنجهای پس آن زمانی تمام شد که کامل و با ذکر جرئیات کلمه شدند و بر کاغذ نشستند.
به همین سادگی! واژگانی سدی بودند بر امتداد رنج...!
حالا هر چند عشق گه گاه پلشت به نظر می آید و کلماتی که برای توصیف آن سالها استفاده می کنم دور از رنج نیستند، اما مهم این است که رنج تمام شده. 
نمی دانم چرا اینها درمیانه کتابی درباره صکص به نظرم رسید. رد رابطه ی بین ابلهانه بودن عشق، صکص و رنج سالهای دور را کجا بیابم؟!