۱۳۸۸ آبان ۳۰, شنبه

پیرزن یقه پسر رو که روی صندلی قسمت زنانه نشسته بود رو گرفت و گفت :" من تو را آدم می کنم، سهم من رو می گیری؟ یالا بلند شو."
همه ی زنها با صدای بلند یه پسر گفتند که بلند نشه ها. دختر همراه پسر که از دادهای زن خسته شده بود جاش رو داد به اون. همه ی زنها به اعتراض در هم بر هم داد می زدن که چرا بیشتر از حقت می خوای؟ مگه ما نمی ریم توی قسمت مردانه بشینیم؟اونها به ما چیزی می گم؟
زن در مقابل همه ی این اعتراضها با صدای دورگه اش داد زد:" زنها ناتوانن! شما ها نمی فهمین؟"
یکی دو تا مرد هم که در میان شلوغی جمعیت معلوم نبود که کجا ایستادن با صدای بلند گفتن:" همه ی ما بشریم! اگه کسی در خودش ضعفی می بینه مشکل از خودشه."
به هر حال زن تا مقصد روی صندلی نشست.